محمد نيكانمحمد نيكان، تا این لحظه: 14 سال و 4 ماه و 16 روز سن داره

نیکان تک ستاره شبهای من

جمعه و برف بازی

روز جمعه با خاله اینا رفتیم به دنبال پیدا کردن یه جای برفی و آخرش یه جایی پیدا کردیم . یه دل سیر برف بازی و درست کردن آدم برفیو خیلی خوش گذشت   اینم رد پای برفی ...
28 دی 1392

تولد تولد بازم بازم تولد

  تولد پرهام جونم مبارک جمعه تولد پرهام جون بوده که شب تولدش مامانیش واسش جشن گرفته بود و رفتیم خونشون و کلی مامانیش هنر زده بودو یه کیک خوشکل با تم بره ناقلا درست کرده بود اینم عکساش این گلدونام دسره به این شکل لباسشم مامانیش واسش دوخته دایمم انگشتش تو کیک بودو خامه میخورد که من از این عادت بچه ها خیلی خوشم مییاد ...
28 دی 1392

تولد 12 سالگی مهرانا

دیشب تولد    سالگی مهرانا بود امسال مامانش تولدشو با تمام بچه های مدرسش و معلمو چندتا از دوستای خودشو چندتایی از فامیل جشن گرفتن تمام خونه پر شده بود از مهمون دوستای مهرانا که 20 نفری میشدن همه آمده بودن و خیلیییییییییییی خوش گذشت.منم که دیگه بادکنک آرایییییییییییییییییی اینم سورپرایز زله من که بهشون نگفتمو آمادش کردم بردم و مهرانا کلی خوشش آمد بقیه هم همه خوششون امد و همش می پرسیدن چه جوری درست کردی ...
23 دی 1392

چش چش ابرو

نقاشی نیکانی ما روز به روز پیشرفت می کنه و جدیدا هم چش چش ابروهای خیلی با مزه ای میکشه ببینید : اینجا بابایی رو کشیده اینم باب اسفنجیی که جدیدا مو در آورده دوستان لازم به ذکر ه که بچم دفتر نقاشی داره ولی حسش که میگیره رو هرچی دمه دستش باشه نقاشی میکشه باز تو عشقولانه هاتون ننویسین واسش دفتر نقاشی بخر ...
22 دی 1392

سرماخوردگی

این 2 روز با سرماخوردگی نیکان و پرهام سپری شد انشالاه زودتر خوب بشن.دیروز تصمیم گرفتم ته چین مرغ درست کنم دیدم ماست نداریم با این که بچم مریض بود ولی همیشه سرش واسه سوپری رفتن درد میکنه چون چیزای که دلش میخواد واسه خودش میخره .بهش کفتم مامان جون میری ماست بخری؟ دیدم ابرو هاشو بالا انداخت گفت خیلی جدی:با این وضعیت سرماخوردگی منو خاله راضی دهنمون وا مونده بود از این جواب کوبنده شرمنده شدم از این چیزی که از بچم خواسته بودم ...
11 دی 1392

یکی از عادتای قدیمی و بامزه نیکان

نیکان ما یه عادت قدیمی داره که همیشه میخواستم بنویسم تا بزرگ بشه بدونه ولی همیشه یادم میرفت تا الان دست به کار نوشتنش شدم. سرویس تشک نیکان که تو پستای اول وبلاگش هست بالشتش گوش داشت نیکانی نینی ما یه کم که از آب و گل درآمد همیشه موقع خواب شاید یه یه ساعتی گوش اون بیچاه رو میخورد تا می خوابید (بعد خوردن شیرش)یا موقع هایی که بیدار بود روی تشکش بود این کارو میکرد تا کم کم بزرگتر شدی و عروسک شناس شدی یه عروسکی از قدیمای ما خونه مامان جون بود اسمش گذاشته بودیم ململ و اونو همیشه موقع خواب تو بغلت می گرفتی و گوششو میخوردی تا خوابت میبرد.اگه پیداش کنم عکس ململو میزارم حالا هم که خرس خدا شدی یه بالشت داری که البته مامان جون به من داد چون من خیلی ...
8 دی 1392

تعطیلی جمعه

دیروز جمعه بود کار خاصی نکردیم بیدار شدیم و بساط صبحانه و یه دور کوچولو بیرون زدیم و نهار و واسه عصرونه مامانی کیک لبو پزیدو منم کمک کردم گردوهای کیک و شکستم .کیکم خوشمزه شده بود تنوع بود دیگه .عکسشم عصری مامان میزاره .بعدم یه تغییر دکوراسیون دادیم تو خونه تا جای بخاری گازی خلوت بشه و بتونیم بچسبیم بهش. بعدم بازی های من در آوردی من که بازم عکسشو مامانم عصری میزاره.کوسن و بالشتای که دم دستم بوده رو روی هم می چیدم از روی صندلی میپریدم روش و چه قیافه ای میگرفتم که مثلا چقدر قوییم. کیک لبو     رگه های لبوی قرمز توی این کیک خیلی خوشکلش میکنه ...
8 دی 1392

بابا جون ایشالاه زود خوب بشی

چشای باباجونم یه کم دیدش ضعیف شده بود و چون سالها میشه دیابت دارن رفتن دکتر و خیلی دکتر ترسونده بود که تا حالا چرا چکاپ نکردینو خلاصه امروز ساعتای 12 میخوان با مامان جون برن تهران پیش دکتر دوستای خوبم واسه باباجونم دعا کنین زود زود خوب بشه و برگرده پیشم
7 دی 1392

تولد4 سالگی با 2 روز تاخیر

عشقم تولدت مبارکککککک زله خرده شیشه این کیف با مداد فوتکی کادوی مامانی و یه شلوار شیک کادوی بابایی که از تهران خریده بودن و به مناسبت تولدم بهم دادن اون ماشینیم که 2 تا هلکوپتر روش هست هم خاله زهرا جون همون روز تولدم که مامانی نبودش واسم خریده که خیلی دوسش دارم دستشون درد نکنه دسته باباجونو مامان جون درد نکنه 50 تومن پول دادن خاله جونیو علی آقا یه بلوز خیلی شیک و 50 تومن پول که تو عکسا بلوزم نیفتاده حتما ازش عکس میگیرمو میزارم دست همگی درد نکنه اینم بلوز خوشکلم که خاله خریده واسم ...
5 دی 1392
1